این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
همون لحظه ازراه رسیدن و رفع دلتنگی
مواد لازم:
سینه مرغ، پوره گوجه فرنگی، کمی رب گوجه فرنگی ، پیازبنفش، فلفل سیاه، زرد چوبه، برنج، پودر سیر
طرز تهیه:
مامانبزرگ پدریم یه شهر دیگه ساکن بود که از اون شهر از ما ۳ ساعت فاصله داشت. چون میدونست ما اون غذا رو دوس داریم از راه که میرفتیم خونش برامون درست میکرد تو اون خونه کاهگلی و گرمش کنار بخاری زیر نور چراغ نفتی…
چرا چراغ نفتی ؟!!! اخه اون موقه برقای اون روستا نوبتی وصل میشد ینی شب در میون برق داشتن.. خلاصه تو اون حال و هوا میشستیم دور هم و چهارتایی دمه گوجه میخوردیم.. و حسابی این غذا برام نوستالژیه🥹
روح همه مادرای آسمونی شاد❤️
کی بهت یاد داده؟
مامانبزرگ
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
بابام
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

