این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یاد کودکی قشنگم
مواد لازم:
املت قهوه خونه ای با چای دورنگ و زیرکی.محبت.عشق.تعلیم پدررررم
طرز تهیه:
یادمه دخترخونه بودم پدرمادرم منو مجبور نمیکردن به کاری ولی خودشون غیرمستقیم بهم یاد میدادن مثلا همین یادگیری غذایادمه بابام دید دارم خانم میشم ولی غذا بلد نیستم بپزم با باهوشی خودش منو میکشوند پای گازمیگفت فهیمه بابا بیا وردستم وایسا میخوام ناهارامروزو درست کنم توام کمکم کن مدت ها گذشت باهمین روش وردستیه اوستاکارم پدر مهربونم الان آشپز ماهری شدم که شوهرمم عاشق دسپختمه و اینو ازپدرم ممنونم که باعشق بهم یاد دادکه منم باعشق برای خانوادم آشپزی کنم اولین غذایی هم که درست کردیم همون نیمروی قهوه خونه ای بود با چایی دو رنگ که روی تخم مرغ رو سینی میزاشتیم کل زرده رو سفیده پوشش میداد برام جالب بود وچای دورنگ که آب جوش رونصفه میریختیم باشکر اشباه میکردیم بعدمایع رو یواش میریختیم که روی اب جوش وایمستاد❤😍
کی بهت یاد داده؟
پدرم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
پدرعزیزم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

