این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
لحظه آزادی برادرم از اسارت در عراق زیباترین و پر احساس ترین لحظه زندگیم وختی بود..[[[ که بعد از ۹ سال با برادرم در بوشهر بعد از اومدن به ایران پشت تلفن سکه ای از دانشگاه صنعتی اصفهان در اون موقع تلفن از دستم افتاد در حالیکه تموم بدنم از شوق و اشک میلرزید قلبم داشت از سینه بیرون میزد یادش بخیر نمیتونم توصیفش کنم]]]
مواد لازم:
اگه مرغارو با پیاز خلال شده و سیر از چند ساعت قبل مزه دارش کنیم خوشمزه تر میشه.. ران دوعدد تکه شده و سینه مرغ یک عدد چند تکه شده ( مرغ ۱۷۰۰ گرمی) الوی بخارای بدون هسته ۲۰ عدد پیاز متوسط پنج عدد مقداری زرشک به دلخواه برای رنگ قشنگش استفاده کردم گردو دندانه و چنتا گردو لپه درشت قشنگ برای تزیین سس مخصوص: بعد از نیمپخت شدن مرغ ها باید اضافه بشه.. رب انار رب گوجه آبلیمو زعفران نمک و زرچوبه کمی دارچین
طرز تهیه:
پیازهارو خلال ظریف کرده با کمی نمک و زرچوبه مخلوط کرده مقداریشو کف قابلمه ریخته چند تکه مرغ رو چیده سپس مقدار دیگری مرغ رو روی پیازها میچینیم سپس مابقی پیازها تا مواد اصلی مرغ و پیاز تموم بشه میزاریم مدت نیمساعتی اروم بپزه
بعد سسی رو که از قبل آماده کردیم روی مرغها میریزیم همراه با آلو بخارای از قبل خیس کرده نیم ساعت مونده به انتهای پخت گردو دندانه شده رو اضافه میکنیم تا جابیوفته و آب اضافی سس جذب مواد اصلی بشه
توی ظرف مورد نظر با گردو و خلال پسته و زرشک تزیین میکنیم
کی بهت یاد داده؟
توی یه فاتحه خوانی
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به مادرم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

