این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
خونه ي مادربزرگ 🤔🤔نــه خونه ي آقاجون🙃🙂❤️
مواد لازم:
سيب زميني (نفري دوتا) نعنا خشك (نفري به قاشق چايخوري) سير و پياز تازه (سليقه ايه)
طرز تهیه:
يـادمه عيدا كه از بندرعباس ميومديم طهـران خونه ي آقا جونم اينا ”
مامان بزرگـم حالش خيلي خوب نبود و مرتب بايد ميرفت آنژيو براي قلب ش”🥺
تا ميرسيديم؛ آقا جونم خدابيامرز ميگفت حاج خانم امروز شما نيا آشپزخونه🥹
سيب زميني هارو تند تند ميشست ؛ ميذاشت بپزه، كُلِ كابينتا رو دنبال نعنا خشـك باز و بسته ميكرد تا مامان بزرگ م ميومد و ميگفت بيا بابا زيره گاز نعنا😁
سيب زميني آ كه ميپختن پوستشون رو ميكند و با گوشت كوب له ميكرد ”
يادم نميره مامان بزرگ م به آقا جونم ميگفت فكر كنم تو آشپزخونه فقط جاي سيب زمينيارو بلدي و گاز و شير آب”🙃
خلاصه آقا جونم نعناها رو ميريخت تو هاونگو دوبار ميكوبيد و گازو روشن ميكـرد”
روغن به ميزان يك پنجم سيب زميني آ”
زير گاز و زياااااااد ميكرد و روغن ك داغه داغ ميشد نعناها رو ميريخت تو روغن”😵💫
به فاصله ٣ يا چهار ثانيه بعد هم زيرشو خاموش ميكرد🤕
بعدشم سيب زمينياي له شده رو ميريخت تو يه ظرف بزرگو روغن و نعنارو ميريخت توش بعدشم نمك و فلفل سياه و قرمز ميزدو دوباره با گوشت كوب ميكوبيد”
كنارشم چون خيلي منو دوست داشت🤓 پياز چيپسي و فلفل ترشي و ترشي كلم ميذاشتن🤤
خـدا ميدونه انگار غذاي بهشتي ميخورم❤️
روح همه ي رفتگان شاد
کی بهت یاد داده؟
پدربزرگـم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
همسـرم بابك خان
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

