این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یادمادرجانم ، خونه قدیمی و کرسی و بخاری نفتی و این اولین غذایی بود که از مادر جانم یاد گرفتم چه عطری این غذا داره تو روز برفی.
مواد لازم:
گوشت گوسفندی۳۰۰ گرم .برنج۴ پیمانه .پیاز اعدد بزرگ. کره و روغن به میزان دلخواه. نمک و فلفل سیاه به میزان دلخواه. آب به میزان لازم
طرز تهیه:
ابتدا گوشت و آب را با هم تو قابلمه می ذاریم تا بجوشد بعد از جوش اومدن، کفهای روی آب را برمی داریم و پیاز را خورد می کنیم وداخل قابلمه می ریزیم . بعد از نیم ساعت کمی نمک و فلفل می زنیم و می ذاریم تا گوشت خوب پخته شود و آبشم کم شود. بعد برنج را می شوریم و با آب می ذاریم تا پخته شود ( ۴ تا برنج ، ۶ تا آب می خواد با همون پیمانه برنج تا برنج کمی نرم تر بشه) و روغن و کمی نمک می زنیم ( از قبل به گوشت هم نمک زده بودیم ) الان کمتر نمک می زنیم. می ذاریم تا برنج آبش کم بشه و حالا نوبت گوشت شده ، گوشت رو تو صافی می ریزیم تا پیازها قاطی نشه و اگه گوشت آب داره ، آبشم استفاده کنیم حالا گوشت رو به برنج اضافه می کنیم و یه زیر و رو می کنیم برنجمون رو.و اگه خوب بود حالا دم کن می ذاریم و زیر غذا رو کم می کنیم تا خوب دم بکشه .بعد از ۴۰ دقیقه غذا حاضر شده یه غذای خوب و ساده و مقوی حتی برای روزای مریضی .
کی بهت یاد داده؟
مادرجانم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به تمام مامان بزرگها
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

