این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
سوختن چشمم
مواد لازم:
۵۰۰ گرم گوشت چرخ کرده ، تفاله پیاز رنده شده ، نمک ، فلفل ، زردچوبه ، دارچین
طرز تهیه:
عنوان: راز کباب تابهای علی!
بچهها، بذارید یه داستان براتون تعریف کنم که خودم هنوز وقتی یادم میافته، هم خندهم میگیره، هم گشنهم میشه! یه روز که حسابی هوس غذای خونگی کرده بودم، به علی، دوستم زنگ زدم. گفتم:
علی، یه غذای ساده بلدی که هم خوشمزه باشه،
علی که همیشه یه بمب انرژی خالصه، گفت:
آره مهران، کباب تابهای. این غذا حتی اگه خراب هم بشه، خوشمزهست!
گفتم:
خب بده ببینم چیکار کنم؟
شروع کرد با صدای خیلی جدی توضیح دادن:
اول از همه، ۵۰۰ گرم گوشت چرخکرده میخوای. یه پیاز رو رنده کن، ولی آبش رو بگیر. تفالهاش رو بریز تو گوشت. حالا نمک، فلفل، زردچوبه، و… یه کوچولو دارچین بزن.
من اینجا یه کم گیر کردم. گفتم:
دارچین؟ علی، مگه این کبابه یا شیرینی عید؟
علی گفت:
اعتماد کن. این دارچین کاری میکنه که حس کنی مامانت خودش اینو برات درست کرده!
رفتم سراغ کار. گوشت رو ریختم تو کاسه، پیاز رو رنده کردم… البته وقتی رنده میکردم، یه کم از پیاز پرید تو چشمم. مثل این صحنههای آهسته فیلمها، قاشق از دستم افتاد و داشتم کور میشدم!
بعدش شروع کردم به ورز دادن گوشت. علی گفته بود خوب ورز بده، اما من انگار داشتم یه تیکه خمیر درست میکردم. انقدر ورز دادم که گوشت چسبناک شده بود و داشتم فکر میکردم اینو چطور از دستم جدا کنم. دوباره زنگ زدم به علی:
آقا، دستم به گوشت چسبیده. دارم کباب میشم!
علی که داشت از خنده خفه میشد، گفت:
داداش، اون چسبندگی طبیعیه. فقط کارت رو ادامه بده.
حالا گوشت رو پهن کردم تو ماهیتابه. علی گفت:
چند تا خط روش بنداز که مثل کباب کوبیده بشه.
ولی خب، من این کار رو یکم جدی گرفتم. یه طرح هنری روی گوشت زدم که علی وقتی دید، گفت:
این دیگه کباب نیست، شاهنامهست!
رفتم سراغ گاز. علی گفت:
اول شعله رو زیاد کن تا گوشت خودش رو بگیره، بعد کمش کن.
ولی خب، من طبق معمول، خلاقیت به خرج دادم و گفتم:
یه کوچولو گوجه هم میذارم کنارش.
وقتی گوجهها رو گذاشتم، شعله یکم بالا رفت و صدای روغن شبیه ترکیدن بادکنک شد. منم پریدم عقب، انگار که تو میدان جنگم.
بعد از کلی تلاش، غذا آماده شد. اولین قاشق رو که خوردم، خودم باورم نمیشد. عالی شده بود! زنگ زدم به علی و گفتم:
علی، من کباب تابهای اختراع کردم. میخوام اسمش رو بذارم: ‘کباب تابهای مهران ‘!
البته علی گفت:
خوبه، ولی وقتی بقیهاش رو خوردی، اسمشو عوض میکنی به ‘کباب نیمهسوخته!
خلاصه، از اون روز به بعد یاد گرفتم که با آشپزی باید شوخی نکنم. ولی اگه شما هم میخواید این غذا رو درست کنید، یادتون باشه حتماً دارچین بزنید… و البته حتماً شعله رو کنترل کنید که خونه دود نگیره! 😉
کی بهت یاد داده؟
دوست
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
دوست عزیزم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره: