این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
دوران نوجوانی وقتی با پدر خدابیامرز م و مادرم و ۳تا خواهرهایم میرفتیم خونه مادربزرگم که اسمش بی بی بود یه حیاط قدیمی بزرگ با یه حوض با درخت انار و داخل خونه که کرسی گذاشته بود و یه سینی پر از خوراکی و دور اون هم جمع بودیم میگفتیم و میخندیم فارغ از هر درد وغصه ای و الان اون خونه خراب شد پدرم و مادربزرگم فوت شدند و دیگر هیچ شب یلدای مثل اون زمان تکرار نشد.
مواد لازم:
نخود ۱پیمانه لوبیا چیتی و لوبیا سفید وعده ریز نصف پیمانه پیاز متوسط ۳عدد و سیر یه بوته روغن به مقدار لازم وزردچوبه ۱قاشق غذا خوری سبزی آشی ۱/۵کیلو ورشته آشی نصف بسته کشک به میزان لازم نعناع خشک ۵قاشق غذا خوری و آرد ۲قاشق نمک وفلفل به میزان لازم
طرز تهیه:
در ابتدا تمام حبوبات را از شب قبل در یه کاسه آب نمک خیس میکنیم و چند بار آبشون عوض میکنیم بخاطر اینکه باعث نفخ نشود و بعد از ۱۰ساعت همه حبوبات را بمدت ۳۰دقیقه میپزیم و در یک قابلمه بزرگتر آب را به جوش میآوریم. سبزی آشی را ریخته و بعد حبوبات پخته شده را اضافه میکنیم و بعد از ۳۰ دقیقه رشته را از وسط به ۲ قسمت تقسیم کرده و با مواد اضافه میکنیم ۲ تا قاشق آرد را با نصف لیوان آب سرد مخلوط کرده و وقتی یک دست شد به مواد اضافه کرده وهم میزنیم تا گلوله گلوله نشود و در ماهیتابه روغن و پیاز و سیر خرد شده را سرخ کرده زردچوبه ونعناع هم میزنیم و میذاریم ۳۰ دقیقه دیگر بپزد و در آخر کشک ونمک و فلفل به مواد اضافه کرده وهم میزنیم و خاموش کرده و در کاسه ریخته و تزیین میکنیم.
کی بهت یاد داده؟
مادربزرگم اسمش بی بی
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به همسرعزیزم که اون هم یاد گرفته وبهتر از من درست میکنه