این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
حدودا سی و پنج سال پیش بود .دست تو دست مامان تو بلوار اصلی شهر داشتیم برمیگشتیم خونه .سرظهر بود و بعد کلی پیاده روی خسته و گرسنه بودم. مدارس تعطیل شده بودن و بچه ها تو خیابون بودن. شاید هجوم پسرای دبیرستانی به اغذیه فروشی توجه مامان رو به ساندویچ های فلافلی که داشتن گاز میزدن جذب کرد.چند دقیقه بعد من و مامان هم تو اتوبوس داشتیم از ساندویچ فلافلمون لذت میبردیم. فکر کنم اون اولین باری بود که فلافل خوروم. سال ها بعد تو یه سفر به بندر عباس پرسون پرسون دنبال بهترین فلافلی شهر رسیدیم به یه دکه کوچیکی کنار یه خیابون به موازات دریا. کل بساطشون دو تا پیک نیک بود و دو تا صندلی و چندتا ظرف نخود و روغن .بهترین فلافل بندر رو خوردیم و تو خوش و بشی که باهاشون داشتیم دیدیم همشهری ان و از کرج رفتن اونجا. بهترین فلافل بندری رو از دستای اون زوج کرجی تو بندر خوردم و البته فوت کوزه گری فلافل اونا بهمون گفتن. حالا من فلافل که میپزم یا میخرم یاد گذشته ها میافتم اتوبوس سواری ها با مامان بازارگردی هامون که سر ظهر فلافل میگرفتیم میرفتیم مسجد شاه. یاد بندر یاد دریا ...
مواد لازم:
نخود خیس خورده سیر پیاز سیب زمینی و ادویه روغن
طرز تهیه:
میکس مواد و سرخ کردن
کی بهت یاد داده؟
زوج کرجی ساکن تو بوشهر
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
مامانم