این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یه روز فامیل مامان که خیلی خوش اخلاق و شوخ و خوش اخلاقه و اسمشم حسن آقاست مهمونمون بودن، سر سفره وقتی خواست پلو بکشه همینکه کفگیرو زد تایه تیکه از کته قالبی برداره یه چاقوی کوچیک ضامن دارکه گویا مامان قبلا داخل پلوپز گذاشته بود ازوسط برنج سر برآورد، همه با تعجب به کفگیر و حسن آقا خیره شدیم که ایشون خندید و گفت یا خدا اگه نمی خواستین دعوت کنید رک و راست می گفتین دیگه چرا با چاقو تهدید می کنید دیگه چی توی غذا ریختین؟ 😂و جالبه که توی بشقاب خورشت سبزی هم سوت دیگ زودپز که زرشکی رنگ بود و داخل خورشت مشخص نبود درست توی قاشق حسن آقا دراومد که همونجا به خانومش گفت بانو جان بلندشو بریم اینا دیگه رسما می خوان ما رو به کشتن بدن تو رو خدا تعارف نکنید هر چیز دیگه ای هست بگین بگردید ببینید میخی ،تیغی چیز دیگه ای نیست؟ واای اون شب خیلی خندیدیم ..سالهای بعدم که رفتن تهران از اون سال هر موقع که میان هر سال، سر سفره می پرسه اعظم جان با خیال راحت بخوریم یا بگردیم لابلای غذا رو😂😂
مواد لازم:
سبزی قورمه وگوشت وپیازودوحبه سیرولیموعمانی ویه قاشق رب گوجه ویه قاشق رب انارویه قاشق رب نارنج
طرز تهیه:
گوشت و پیاز و دو حب سیرله شده رو تفت میدیم و سبزی قورمه روکه قبلا حسابی سرخ کردم و به روغن افتاده بهش اضافه می کنم بعد یه قاشق رب گوجه رو داخلش می ریزم و سرخ می کنم بعدم لوبیاچیتی و لیموعمانی و نمک و فلفل سیاه و زیره سیاه و بعد آب میریزم تا خوب بپزه بعد از پختن یه قاشق رب نارنج و یه قاشق رب انارم اضافه می کنم و درشو باز میزارم تابه روغن بیفته پلو هم که داخل پلوپز آب و روغن و نمک رو اندازه می کنم و میزارم تا خوب دم بکشه
کی بهت یاد داده؟
پدرم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به مادرم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

