این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
فقط یاد مادرو مادربزرگم
مواد لازم:
کدو و شکر و دارچین و گردو
طرز تهیه:
یادش بخیر خونه مادربزرگه تو روستای مزینان سبزوار بود و ما میرفیتم. عاشق غذاهای محلی بخصوص کدوحلوایی تنوری که درست میکرد بودیم و همینطور کلوچه های تنوری که خودش میپخت. اخه تو روستا تو هرخونه 1 تنور بود. خیلی باحال باصفا خودشون نان و غذا و کلوچه و همه چی میپختن. انگشتاتو میخوردیاااا….. خلاصه اینطوری کدو حلوایی تنوری میپخت که بعد پخت نان تنور داغ بود. کدو درسته, چنتا سوراخ میکرد و میذاشت کف تنور. 1 ساعت بعد مغز پخت که میشد، درمیاورد و برش میزد به قطعات کوچکتر و روش شیره و شکر میپاشید. دوباره نیم ساعت داخل سینی میذاشت کف تنور، آماده خوردن میشد. مزه بهشت میداد. الان که دیگه تنور نیست تو فر به اون خوشمزگی نمیشه….
کی بهت یاد داده؟
مادربزرگ
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
تقدیم به روح ماردم که این غذا رو همونطوری برام میپخت.