Skip to main content

استانبولی

نویسنده: مجید سامری

این قصه تو رو یاد چه لحظه‌ای انداخت؟

اولین بار می خواستم برم شمال . چون باید همه دنگ میدادن من هم چون سنم کم بود نمیبردنم داداشم گفت : بابا این بچه است هزینه نداره . یک نصف بشقاب غذا هم بیشتر نمیخوره . در میان راه اونقدر گرسنه بودم هی اصرار میکردم نگه دارید یک کیک یا بیسکوییت بخرم راننده هم گفت : تا شمال باید صبر کنی . بالاخره تا ساعت دو بعداز ظهر تو راه بودیم در کنار یک رود خانه اتراق کردیم نهار بخوریم . منم اونقدر گرسنه ام بود به جای یک بشقاب دو تا بشقاب خوردم اون راننده که مادر خرج هم شده بود به داداشم گفت: حاجی این کجاش بچه است؟ این به اندازه سه تا ما بزرگسالان داره غذا میخوره !!!

مواد لازم:

برنج . گوشت چرخ کرده. سیب زمینی زردچوبه پیاز . روغن

طرز تهیه:

اول گوشت چرخ کرده رو با زردچوبه و پیاز و روغن تفت میدهیم بعد با برنج دم کشیده مخلوط میکنیم و روی گاز میگذاریم تا مواد دم بکشند

کی بهت یاد داده؟

یاد نگرفتم

این قصه رو به چه کسی تقدیم می‌کنی؟

به مرحوم مادرم

این لحظه‌ی بی‌تکرار با سون خوشمزه‌تره:

ماست چیلی
ماست سون پرچرب