این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یاد اینکه بزرگترها یا اجازه ندند بچه ها حیوون خونگی داشته باشند یا به علاقه و وابستگیشون احترام بذارند و خروسشون رو نکشند و بکنند فسنجون سر سفره
مواد لازم:
گردو و پیاز و رب انار و خروسی که جوجه بود و خودم بزرگش کرده بودم و شده بود خروس لاری اونم نه یکی بلکه دوتا
طرز تهیه:
مثل تموم فسنجونهای خوشمزه مامان پز منتهی با خروسهای محبوب لاری من …… دیگه هیچوقت فسنجون با خروس نخوردم چون یاد خروسهای خوشگل لاریم می افتادم
کی بهت یاد داده؟
مادرم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به مامان عزیزم و خواهرهای گلم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

