این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یه شب سرد زمستونی، وقتی از سر کار رفتم خونه عمه و دیدم عطر لوبیاپلوی زعفرونی پیچیده و از قابلمهی روی گاز داره بخار میزنه بیرون :)
مواد لازم:
لوبیا چشم بلبلی (۲ مشت) برنج (۲ لیوان) گوجه (۸تا متوسط) پیاز (۲تا کوچیک) زعفرون (چشمی بریز) نمک (به دلخواه) گوشت (انتخابش با خودت ولی ۳۰۰ گرم) کره (۲۰۰ گرم) آب (۲ لیوان)
طرز تهیه:
خیلی آسونه ولی طعمش انگار از بهشت اومده اینقد که خوبه!
ببین یه پیازداغ کاراملی درست کن. اگه گوشت داشتی همین الان با پیازداغ یه سرتفت بده. لوبیایی که جدا گذاشتی پخته شده و برنج شسته شده و گوجه رندیده و زعفرون دم کرده و نمک و کره و آب رو هم اضافه کن.
در قابلمه رو بذار تا آب جوش بیاد.
بعدش در قابلمه رو بردار و زیر گاز رو کم کن.
وقتی آب برنج تقریبا خشک شد و دیدی دونه برنج باز شده، دمکنی بذار روی در قابلمه و ۴۰ دقیقه بعد برگرد و بخور و لذذذذذذت ببر!
منم دعا کن 🙂
راستی از تهدیگ برنجی قرمزش غافل نشو که خدااااست.
نوش جان
کی بهت یاد داده؟
عمه سکین
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
مادربزرگم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

