این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
خونه بچگی هام ویلایی بود و آجرنما....غروبهای اردیبهشت که میشد من رو حوضِ کنار درخت گلابی مون با خواهرم هندونه میخوردیمو شعر میخوندیم...مامانم رو ایوان ی زیرانداز مینداخت پیک نیک رو روشن میکرد و کتلت هارو تو ماهی تابه مشکی زیرورو میکرد....تو همه ی این احوالات تو گیلان مخصوصا شبهای بهاری یک جغد کوچیک داریم که آواز میخونه....درخت تبریزی تو حیاتمون زیاد بود ...جغد(چو) هم غروب، بالاسرمون آواز میخوند....من هنوز هم یواشکی به خونه بچگی هام سر میزنم....
مواد لازم:
گوشت،پیاز،سیب زمینی، نمک فلفل،زردچوبه، سبزی معطر
طرز تهیه:
آب پیاز رو میگیریم،گوشت رو اضافه میکنیم ورز میدیم
میزاریم یخچال….بعد یکی دو ساعت سیب زمینی رو رنده میکنیم آبش رو میگیریم و با تخم مرغ و سبزی و ادویه ها رو قاطی مواد میکنیم….مامانم بعد تخت کردن مواد داخلش رو سوراخ میکرد تا مغزپخت بشه
کی بهت یاد داده؟
مامانم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به کودکی هام
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

