این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
ما مازندرانی ها به مادر بزرگ میگفتیم ننه ، مادر بزرگ من اشپز معروف محل بود که هر مراسمی بود درست کردن غذاش به عهده مادر بزرگ من بود واسه همین هم همه بهش میگفتن ننه عزیزی عاشق این بودم که شبیه اون اشپزی کنم و فوت و فنش رو یاد بگیرم ، بهم میگفت یه زن اول باید عاشق باشه تا بتونه دست پخت خوبی داشته باشه نه به موادِ غذایی نه به نحوه ی درست کردن وگرنه یه گره ماست هم با عشق درست کنی از صدتا چلو کباب و بره خوشمزه تره ، این بود که برام گره ماست درست میکرد راست میگفت چاشنیش عششق بود و هیچ غذایی به خوشمزگی گره ماست نبود
مواد لازم:
ماست ، شیر ، کمی کره ، برنج
طرز تهیه:
برنج و کته شل درست میکنن و شیر ولرم بهش اضافه میکنن در حدی که شبیه به شیر برنج بشه ، چند قاشق ماست و کمی کره برای طعم دهنده
کی بهت یاد داده؟
مادر بزرگم ننه عزیزی
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
روح مادر بزرگم ننه عزیزی
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:
