این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
کودکی
مواد لازم:
تخم مرغ و وانیل و شکر و آرد و بکینگ پودر و کره
طرز تهیه:
این یک یک ساده بود که مادربزرگم از سلماس در پارچهُ سفید و گره زده شده با خود به تهران خانه ما میآورد
کیکی که وقتی گرهُ پارچه را باز میکرد عطرش تمام فضای خانه را برمیداشت
من از او الهام گرفتم و آرزو کردم مثل او کیک بپزم….کیک کدو حلوایی،لبو،کیک کارامل…خلاصه با همه چیز کیک پختم و بقیه دوست داشتند
ولی هیچ کیکی طعم کیک مادربزگم را نداشت
چرا؟ چون او دیگر نیست!
کی بهت یاد داده؟
مادر بزرگ
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
مادربزرگم