این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
روزهايی كه تازه داشتم آشپزی ياد ميگرفتم
مواد لازم:
گردو رب انار محلي ترش مرغ پياز يخ فراوان
طرز تهیه:
از وقتي يادمه يا درگير درس بودم يا كار، براي همين هيچوقت فرصت نكردم كه مثل بيشتر دخترا آشپزي رو از مادرم ياد بگيرم.
اولین بار که تصمیم گرفتم خورشت فسنجان درست کنم، حس خاصی داشتم. ترکیبی از هیجان، ترس از خراب شدن بود.
دروغ چرا نزدیک 20 تا ویدئو رسپی از اینستاگرام تا یوتیوب نشستم دیدم تا ببینم چیکار میکنن.
اولين قدم اين بود كه گردو هاي تازه ارو با بلندر خردش كنم و حسابي تفتش بدم با چرخش قاشق در قابلمه عطر گردو فضا رو پر میکرد و من هیجان زده نگاش میکردم که مبادا اینهمه گردو بسوزه :/
پیازهایی که توسط همسرم(با چشمانی پر از اشک) رنده شده بود همزمان در مایتابه دیگری سرخ کردم و به گردو اضافه کردم و مجدد تفت دادم.
حالا نوبت شوووکه! شوک با آب به همراه یخ فراوان و بهش مخلوط گردو و پیاز اضافه کردم. و هر نیم ساعت یکبار خوشم اومده بود هی شوک میدادم بهش.
بعد از یکساعت رب انار ترش محلی رو بهش اضافه کردم و گذاشتم تا جا بیوفته، در آخر مرغ طعم دار شده با زعفران رو سرخ کردم و به فسنجان اضافه کردم و بعد از نیم ساعت سرو کردم.
وقتی که اولین قاشق خورشت فسنجان را چشیدم، خیلی دوسش داشتم. شاید برای بقیه، یک وعده غذایی عادی باشد، اما برای من، اولین خورشت فسنجانی بود که با دستای خودم درست کردم.
هر بار که دوباره به فکر پختن این خورشت میافتم، حس میکنم که دوباره به روزهای ابتدایی آشپزی ايم برگشتم؛ روزهایی که با تمام شور و اشتياق تلاش کردم. 🙂
کی بهت یاد داده؟
اينفلوئنسرهای سرزمينم :)
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
اينفلوئنسرهای آشپزی :)
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره: