این قصه تو رو یاد چه لحظه‌ای انداخت؟
یاد اولین مسافرت دسته جمعی خودم و خانمم با رفیقم و دوست دخترش که رفتیم شمال سمت چمخاله انداخت یادمون رفته بود با خودمون جوجه ببریم ، رفتیم یه مرغ درسته کامل گرفتیم با هزار بدبختی با یه چاقوی معمولی مرغو خورد کردیم و تمام موادی که گفتم بهش زدیم گذاشتیم یه روز تو یخچال موند طعم دار شد رفتیم جنگل نزدیک ویلا درست کردیم و خوردیم این جنگل رفتنمونم تو یه روز بارونی بود که پدرمون در اومد ولی در کل خیلی بهمون خوش گذشت هنوز بعد گذشت چند سال یادش میوفتیم کلی میخندیم که چه بلاهایی سرمون اومد 😂😂😂😂
مواد لازم:
مرغ خورد شده جوجه بدون استخوان ، زعفران ، نمک ، فلفل قرمز به اندازه دلخواه ، پودر سیر و مقدار لازم ماست
طرز تهیه:
پختن این غذا دیگه به صورت کبابی روی ذغال هستش و اینکه مواد ذکر شده در بالا بستگی به ذائقه خود فرد یا مهمونا داره
کی بهت یاد داده؟
پدرم
این قصه رو به چه کسی تقدیم می‌کنی؟
همسرم
این لحظه‌ی بی‌تکرار با سون خوشمزه‌تره:
