این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
یاد این که همیشه باید شکرگذار خدای مهربان باشیم بابت نعمت هاش و امید مونبه خدا باشه
مواد لازم:
لوبیا قرمز مهربان پیاز تپلی روغن به میزان لازم رب یک قاشق نی نی سبزی تازه و خوشمزه به مقدار لازم نمک یک کوچولو قد عدس لیمو عمانی تپلی یکی گوشت خوشمزه
طرز تهیه:
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کسی نبود یک بهناز خانمی بود که تازه ازدواج کرده بود بهناز خانم وقتی توی خونه باباش بود مشغول درس خواندن بود و وقت یاد گرفتن غذا نداشت تا این که ازدواج کرد و تنها غذای که یاد داشت نیمرو و ماکارانی بود و تمام
خودتون میدونین دیگه همیشه اولین غذایی که عروس خانم میپزه برای شوهرش قرمه سبزی هست و باید بوش خونه برداره اصلا مگه میشه عروس قرمه سبزی نپزه بهناز خانم قصه ماهم خیلی توی فکر بود چکا کنه یک دفعه یادش اومد به بابای مهربونش زنک بزنه و کمک بخواد خلاصه تلفن برداشت و قضیه تعریف کرد باباشم کلی خندید و با صبر حوصله توضیح داد که باید چکا کنه گفت اول
اول پیاز تپلی میریزیم توی خرد کن بعد قابلمه مون روغن میکنیم پیاز تفت میدیم طلایی بشه بعد ادویه و سبزی میزنین بعد گوشت و و لوبیا ها میریزیم توش و بعد رب بعد هم آب جوش و لیمو مینذازیم توش و نکنه غذا با حوصله و عشق درست کردن بهناز خانم قصه ماهم با هزار استرس درست کرد و خداروشکر یک قورمه سبزی خوشمزه درست کرد.
کی بهت یاد داده؟
بابام
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
پدر عزیزم
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره: