این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
در شب یلدا، همه بچههای خانوادهی ما با ذوق و شوق در خانهی مادربزرگ جمع میشویم.خانهی مادربزرگ همیشه بوی خوش غذا میداد و گرمای آغوشش، سردی زمستان را از یادمان میبرد. وقتی وارد خانه میشدیم، مادربزرگ با لبخندی مهربان به استقبالمان میآمد. خانه پر از صدای خنده و شادی بود. بچههای کوچکتر با هم بازی میکردند و بزرگترها دور هم جمع شده بودند و صحبت میکردند. سفرههای مادربزرگ پر از میوههای رنگارنگ، آجیل و یک ظرف بزرگ دلمه برگ مو است. بوی دلمه برگ مو تمام خانه را پر کرده بود و اشتهای همه را تحریک میکرد. دلمههای مادربزرگ حرف نداشت. برگهای موی نرم و لطیف، برنج خوش عطر و گوشت آبدار، همه با هم ترکیب شده بودند و طعمی بینظیر را ایجاد کرده بودند. هر لقمهای که میخوردیم، یادمان میآورد که چقدر مادربزرگ را دوست داریم و چقدر از بودن در کنار او خوشحالیم.
مواد لازم:
برگ مو. پلو لپه. سبزی معطر. گوشت چرخ شده و زرشک و ..
طرز تهیه:
همه مواد نیم پز می کنیم. و مخلوط میکنیم. یک قاشق از مواد را داخل برگ مو پخته شده قرار داده و بقچه میکنیم. داخل دیگ به ترتیب میچینیم و مابین شان چند آلو میزاریم. نصف استکان آب و زعفران دم کرده داخل دیگ میریزیم و اجازه میدیم ۴۰ دقیقه دم بکشد. نوش جان
کی بهت یاد داده؟
مادر بزرگم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
همه دوستداران دلمه😋
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره: