Skip to main content

یادم نیست

نویسنده: معصومه سالم

این قصه تو رو یاد چه لحظه‌ای انداخت؟

یاد روزهایی که من بچه بودم و پدرم استوار

مواد لازم:

سیب زمینی و سرکه شکر و نمک و روغن و کمی بچگی

طرز تهیه:

این یه خاطره است از پخت غذا در بچگی
هنوز سوم دبستان بودم مامانم خونه نبود . تلویزیون روشن بود و سمان گلریز داشت غذا آموزش میداد . منم به سرم زد شب بابام و خونوادم رو سورپرایز کنم با غذایی که آقای گلریز داشت آموزش میداد. آقای گلیرز شکر و سرکه رو بخاطر چاشنی و طعم استفاده کردن .منم همین طور. ولی نتیجه اون غذا و آموزش و تلاش من برای خونوادم شد یه سیب زمینی سرخ شده که مزه چای شیرین میداد. خونوادم فکر کردن اشتباهی به جای نمک ، شکر ریختم و خندشون گرفته بود و به روی خودشون نمیاوردن. منم هیچ وقت نگفتم که سعی کردم مثل آقای گلریز فقط به عنوان چاشنی از شکر در کنار نمک اسفاده کردم. لبخندهای خونوادم رو دور سفره تو اون شب رو هیچ وقت یادم نمیره و این خاطره شیرینه برام همیشه از آشپزی.

کی بهت یاد داده؟

سامان گلریز

این قصه رو به چه کسی تقدیم می‌کنی؟

به پدرمو لبخندش