این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
هر موقع این غذا رومیپزم به یاد ننجونم هستم که میرفتیم با روی خوش میومد جلوی در و بوی غذاهاش تا اونور رودخونه و باغچه میومد.تهچیناش .کتلتاش که میگفت توتک ... .الان هم که نوشتم دقیقا حس کردم دم کردم و آماده کشیدنه .
مواد لازم:
سبزی پلویی با برگ سیر .اسفناج.لوبیا چشم بلبلی.گوشت گوسفندی .ادویه و گوجه و پیاز
طرز تهیه:
اول گوشت گوسفندی تازه رو خوب ورقه ای میکرد و فلفل سیاه و زردچوبه و نمک و گردغوره میزد. خلال پیاز وگوجه آماده میکرد. برنج و که میریخت تو آب جوش چندتا جوش زد، لوبیا چشم بلبلی از قبل نیم پزی که یکم مونده به پخت کاملش رو تو آب میریخت و همراه برنج آبکش میکرد. اسفناجها رو تو لگن زیرآبکش میذاشت که با آب برنج نرم بشه. بعد گوله میکرد وآبشو میگرفت برا کنار برنج. حالا ته دیگ نون محلی میذاشت که خودش با دستای قشنگش میپخت. یکم برنج و لوبیا و یکم سبزی و بعد گوشت و پیاز خلالی و گوجه رو نزدیک تهدیگ میذاشت که خوب بپزه و نرم بشه. یوقتایی چغندر باغچه خودشون هم ورقه میکرد و زیر گوشت میذاشت. عالی میشد. اسفناجهای گوله هم گوشه برنج رو گود میکرد و قشنگ چال میکرد .آخرش هم یکم زردچوبه روی برنج میریخت و دم میکرد. با شعله ملایم دم میکرد و با زیرقابلمه ای. نمیدونید چه عطر و بویی داشت. سر سفره هم تو سینی روحی بزرگ میریخت و همه دور هم کیف میکردیم. این غذا برا شب چله و سیزده بدر پای ثابت سفره ماست. مامانم گاهی شب سال نو هم میپزه. هر وقت میپزیم هم میگیم سبزی پلو ننجونی .یکی از روستاهای گرمسار از استان سمنان بودند.
کی بهت یاد داده؟
ننجون عزیزم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به مادر عزیزم که ایشونم هم مثل مادرشون غذاهای لذیذ میپزند
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

