این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
مادربزرگم همیشه صبح زود بیدار میشد. سبزیهای تازه را با دقت خرد میکرد، کوفته قلقلیها را درست میکرد و عطر دوغ و برنجی که در قابلمه قل میزد، همهی خانه را پر میکرد. مینشستم کنار اجاق، نگاه میکردم که مادربزرگ با صبر و عشق، آش را هم میزد. کوچکتر که بودم، هر وقت از من میپرسیدند غذای مورد علاقهات چیست، بیدرنگ میگفتم: آش سفید! بزرگترها همیشه میگفتند: «آش که غذا نیست!» ولی برای من، آش سفید فقط یک غذا نبود؛ طعم کودکی بود، طعم خانهی مادربزرگ، طعم آرامش.
مواد لازم:
دوغ: ۲ لیتر، برنج: ۱ پیمانه، سبزی آش (تره، گشنیز، شوید): ۵۰۰ گرم، نخود پخته: ۱ پیمانه، پیاز: ۱ عدد، نمک، فلفل و نعنا داغ: به مقدار لازم، کوفته قلقلی
طرز تهیه:
برنج را از قبل خیس کنید و با دوغ در قابلمه بریزید. روی حرارت ملایم بگذارید و هم بزنید تا دوغ نبُرد.
سبزیهای خرد شده را اضافه کنید و بگذارید آرام آرام بپزد.
نخود پخته را اضافه کنید و آش را خوب هم بزنید.
پیاز را سرخ کنید و همراه با نعنا داغ برای تزئین استفاده کنید.
آش آماده است! با عشق میل کنید.
کی بهت یاد داده؟
مادربزرگم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
به مادربزرگ عزیزم که هر قاشق از این آش برایم طعم خاطره دارد.