Skip to main content

آش میوه

نویسنده: حمیده باقری

این قصه تو رو یاد چه لحظه‌ای انداخت؟

یاد بچگیام و دستپخت مامان جون کاش دوباره بچه مدرسه ای بودم و برای رفتن به خونه ی مامان جون ذوق

مواد لازم:

نخود لوبیا عدس پیاز سبزی آش تره ،جعفری،ریحان رشته آش ذغال اخته ،آلو بخارا ،قیسی ادویه نمک ،فلفل،زردچوبه عصاره مرغ آب روغن

طرز تهیه:

من تنها دختر خانواده بودم مامانم نمیزاشت تو خونه کاری بکنم سال ۱۳۸۰ بود من ۱۴سالم آش های مامان بزرگم زبان زد خاص و عام بود آش هاش حرف نداشت مامان مادریم یه روز رفتیم خونه ی مامان بزرگم دیدم سبزی گرفته گفتم مامان جون سبزی رو برا چی گرفتی گفت آش میوه گفتم آخ جون اجازه بدین منم کمکتون کنم گفت باشه عزیزم من بهت دستورشو میدم خودت بپزی شروع کردیم پاک کردن سبزی و آماده کردن وسایل بعد پاک کردن سبزی رفت شسته بشه و آبکش حالا نوبت پخت و پزه پیاز رو نگینی خرد کردم و تفت دادم و زردچوبه زدم بعد عدس شسته شده رو اضافه کردم آب اضافه کردم و نمک در قابلمه رو گذاشتم تا بپزه بعد یک ساعت دیدم عدس ها پخته شده حالا نوبت اضافه کردن نخود و لوبیای پخته شده و عصاره ی مرغ بود سبزی ها رو هم اضافه کردم یه بیست دقیقه که گذشت ذغال و میوه خشک ها رو اضافه کردم با فلفل دوباره در قابلمه رو گذاشتم تا سبزی خوب پخته بشه و آش جا بیقته بعد نیم ساعت در قابلمه رو برداشتم دیدم عجب آشی بوی ریحان همه جا پیچیده بود مامان بزرگم گفت آشمون آماده است برای خوردن اجاق رو خاموش کردیم و سفره رو پهن کردیم سر سفره مامان بزرگم گفت دستپخت نوه ی گلمه این آش خوردن داره چون دخترم خودش مشتاق آموزش دیدن بود اون آش حسابی به هم چسبید و همه تعریف کردن اولین دستپختم خیلی خوشمزه شده بود

کی بهت یاد داده؟

مامان بزرگم

این قصه رو به چه کسی تقدیم می‌کنی؟

مامان بزرگم