این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
کمتر از ۴ سالم بود و با صدای مامانم که پاشید پاشید عصرونه، از خواب پا شدم... ما ۴ تا بچه بودیم و من تک دختر و تهتقاری این خونه. عصرا هر کدوم یه سمت پذیرایی ولو میشدیم و میخوابیدیم و مامانم فقط به بهانه عصرونه و کارتون دیدن میتونست بیدارمون کنه که به درس هاشون برسن پسرا. یه سینی با چهار تا نعلبکی که تو هر کدوم به میزان برابر با بقیه آرد زرد رنگی ریخته شده بود گذاشت وسط فرش. داداشام ذوق کردن و من متعجب که این دیگه چیه؟!؟! تا اومدم با قاشق مزه ش کنم داغیش زبونم رو سوزوند. فوتش کردم و همه پودر زرد رنگی کهنمیدونستم چیه از تو قاشقم غیب شد. دوباره تلاش کردم و دوباره غیب شد دمق شدم و بهانه میگیرفتم که اینا رو فوت میکنم میرن, بقیه میخندیدن که نباید فوتش کنی، باید صبر کنی خنک شه هنوز مزه برنجی و ترد و شیرینش زیر زبونمه...
مواد لازم:
آرد برنج، زعفران، کمی شکر
طرز تهیه:
آرد برنج را به خوبی در ماهیتابه (بدون روغن) تفت میدیم تا کاملا طلایی بشه. بعد به میزان دلخواه شکر اضافه میکنیم، در آخر زعفرانی که با کمی آب جوش دم کشیده رو به مخلوط اضافه میکنیم تا خوشمزه تر بشه و به عنوان عصرونه نوش جون میکنیم🥰
کی بهت یاد داده؟
مامانم
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
مامانم