این قصه تو رو یاد چه لحظهای انداخت؟
سال هفتم دبیرستان بودم. اوایلی که کرونا تازه آمده بود و کلاسها مجازی شده بود. از انجا که مدیریت مدرسه برای زنگ هنر، کلاس آشپزی در نظر گرفته بود. بعد اموزش تئوری غذا ما آن را در دفتر آشپزی یادداشت کرده و بعد پخت غذا یک عکس در گروه مدرسه قرار میدادیم. معلم آشپزی گفته بود هم آسونه وهم سریع آماده میشه. ابتدا یک دور کامل طرزتهیه را مرور کردم و گوشت چرخی را در تابه ریخته و مواد را کم کم اضاف کردم و نگاهی به دفتر اشپزی کردم:《 ای خدایا چرا یادم رفت گوشت و پیاز رو تفت دهم.》 عیب نداره وپیاز را جدا تفت میدهم و اضافه میکنم. بادا باد.با قاشق هم زدم ولی مواد مثل سنگ سفت شده بود . با خودم گفتم: ولش کنم خودش می پزه یا بریزم تو زودپز . یه مدتی گذشت و در زودپز را باز کردم و مواد تِخلمِه شده و به هم چسبیده شده بود. کمی چشیدم؛ اما چشمتون روز بد نبینه، شور وتند. حالا خوبه معلم ان را نمی چشد و عکس ان را می بیند سریع کشیدم در ظرف چینی و آن را با گوجه گیلاسی و چند برگ نعنا تزئین کردم.یه دفعه دیدم مامانم داره میخنده:《 این واویشکا یا واویلا》 خلاصه این تجربه اول آشپزی من بود وتا مدتها مامانم میگفت: هوس واویلا کردم و هر دو میخندیدیم.
مواد لازم:
مقداری گوشت چرخی پیاز رب گوجه گوجه فرنگی سیب زمینی نخود فرنگی ذرت روغن ادویه کاری نمک آویشن فلفل دلمهای رنگی و فلفل سبز قلمی
طرز تهیه:
ابتدا پیاز را با روغن کمی تفت داده تا کاراملی شودوگوشت چرخی را به آن اضافه کرده و اب ریخته تا به طور کامل بپزد و بقیه مواد را خرد کرده و کم کم اضافه کنید تا یکدست شود . این غذا به صورت خوراک با نان و برنج میتدان خورد. نوش جان.
کی بهت یاد داده؟
معلم عزیزم خانم لقمانی
این قصه رو به چه کسی تقدیم میکنی؟
خانم لقمانی معلم آشپزی
این لحظهی بیتکرار با سون خوشمزهتره:

