این قصه تو رو یاد چه لحظه‌ای انداخت؟
لحظه ی شیرین زندگی
مواد لازم:
سبزی قرمه سبزی_پیاز- روغن- لیمو عمانی- گوشت بره گوسفندی_ قلم گوساله_لوبیا چیتی_نمک-زردچوبه
طرز تهیه:
مادربزرگم با موهای نقره ای و چشمان مهربان داشت قرمه سبزی می پخت. سبزی ها رو با روغن سرخ می کرد. لوبیا چیتی را و قلم گوساله را می پخت. پیاز و گوشت لطیف و آبدار بره را با پیاز و زرچوبه تفت می داد. و همه را به هم اضافه میکرد و می گذاشت جا بیفته. لیمو عمانی را اضافه میکرد. در انتها نمک. مادربزرگ معتقد بود دنیای گوشت گوسفندی را در قرمه سبزی بریزی و قلم گوساله نریزی ، طعم نمیگیره. برنج ایرانی را هم دم میگذاشت. در حالی که آشپزی میکرد، قصه های قدیمی ایرانی را برای بچه هایش زمزمه می کرد. عطر سبزی و ادویه ها در میان کلماتش می پیچید. یاد آوری آرامش بخش از عشق و سنت که مدت ها پس از پایان غذا باقی می ماند.
کی بهت یاد داده؟
مادربزرگم
این قصه رو به چه کسی تقدیم می‌کنی؟
روح پدر و مادربزرگ و پدربزرگم
این لحظه‌ی بی‌تکرار با سون خوشمزه‌تره:
